دیوان شمس/آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست) از مولوی |
' |
آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست | سخت روان میرود سرو خرامان کیست | |
حلقه آن جعد او سلسله پای کیست | زلف چلیپا و شش آفت ایمان کیست | |
در دل ما صورتیست ای عجب آن نقش کیست | وین همه بوهای خوش از سوی بستان کیست | |
دیدم آن شاه را آن شه آگاه را | گفتم این شاه کیست خسرو و سلطان کیست | |
چون سخن من شنید گفت به خاصان خویش | کاین همه درد از کجاست حال پریشان کیست | |
عقل روان سو به سو روح دوان کو به کو | دل همه در جست و جو یا رب جویان کیست | |
دل چه نهی بر جهان باش در او میهمان | بنده آن شو که او داند مهمان کیست | |
در دل من دار و گیر هست دو صد شاه و میر | این دل پرغلغله مجلس و ایوان کیست | |
عرصه دل بیکران گم شده در وی جهان | ای دل دریاصفت سینه بیابان کیست | |
غم چه کند با کسی داند غم از کجاست | شاد ابد گشت آنک داند شادان کیست | |
ای زده لاف کرم گفته که من محسنم | مرگ تو گوید تو را کاین همه احسان کیست | |
آن دم کاین دوستان با تو دگرگون شوند | پس تو بدانی که این جمله طلسم آن کیست | |
نقد سخن را بمان سکه سلطان بجو | کای زر کامل عیار نقد تو از کان کیست |