دیوان شمس/آمد بهار خرم آمد نگار ما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آمد بهار خرم آمد نگار ما) از مولوی |
' |
آمد بهار خرم آمد نگار ما | چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما | |
آمد مهی که مجلس جان زو منورست | تا بشکند ز باده گلگون خمار ما | |
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی | ای سرو گلستان چمن و لاله زار ما | |
پاینده باش ای مه و پاینده عمر باش | در بیشه جهان ز برای شکار ما | |
دریا به جوش از تو که بیمثل گوهری | کهسار در خروش که ای یار غار ما | |
در روز بزم ساقی دریاعطای ما | در روز رزم شیر نر و ذوالفقار ما | |
چونی در این غریبی و چونی در این سفر | برخیز تا رویم به سوی دیار ما | |
ما را به مشک و خم و سبوها قرار نیست | ما را کشان کنید سوی جویبار ما | |
سوی پری رخی که بر آن چشمها نشست | آرام عقل مست و دل بیقرار ما | |
شد ماه در گدازش سوداش همچو ما | شد آفتاب از رخ او یادگار ما | |
ای رونق صباح و صبوح ظریف ما | وی دولت پیاپی بیش از شمار ما | |
هر چند سخت مستی سستی مکن بگیر | کارزد به هر چه گویی خمر و خمار ما | |
جامی چو آفتاب پرآتش بگیر زود | درکش به روی چون قمر شهریار ما | |
این نیم کاره ماند و دل من ز کار شد | کار او کند که هست خداوندگار ما |