دیوان شمس/آمد آن خواجه سیماترش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آمد آن خواجه سیماترش) از مولوی |
' |
آمد آن خواجه سیماترش | وان شکرش گشته چو سرکا ترش | |
با همگان روترش است ای عجب | یا که به بیرون خوش و با ما ترش | |
از کرم خواجه روا نیست این | با همه خوش با من تنها ترش | |
زین بگذشتیم دریغست و حیف | آن رخ خوش طلعت زیبا ترش | |
ای ز تو خندان شده هر جا حزین | وی ز تو شیرین شده هر جا ترش | |
شاد زمانی که نهان زیر لب | یار همیخندد و لالا ترش | |
گر ترشی این دم شرطی بنه | که نبود روی تو فردا ترش | |
بهر خدا قاعده نو منه | هیچ بود قاعده حلوا ترش | |
این ترشی در چه و زندان بود | دید کسی باغ و تماشا ترش | |
یوسف خوبان چو به زندان بماند | هیچ نگشت آن گل رعنا ترش | |
تا به سخن آمد دیوار و در | کز چه نهای ای شه و مولا ترش | |
گفت اگر غرقه سرکا شوم | کی هلدم رحمت بالا ترش | |
میدهم عشق و ندیمی کند | غرقه شود در می و صهبا ترش | |
دست فشان روح رود مست تا | میمنه که نیست بدان جا ترش | |
بس کن و در شهد و شکر غوطه خور | کت نهلد فضل موفا ترش |