تفاوت میان نسخه‌های «دیوان بیدل شیرازی/حالت هشیاران»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۲۵

وصل رخ حالت هشیاران
از بیدل شیرازی
تند باد قضا
دیوان بیدل شیرازی


عشق است ادیب من من طفل سبق خوانم جز دوست نمیدانم جز دوست نمی خوانم
از حالت هشیاران هشیار خبر دارد مستم نه چنان از عشق کز خویش خبر دانم
کوهی بکند از بن سیلاب غم عشقش وان خشک گیاهم من کاندر ره طوفانم
تا روی ترا دیدم چشم از همه پوشیدم با عشق تو یکسانست هم کفر و هم ایمانم
گر تیغ کشد دلدار گردن بکشم چون شمع باشد سر تسلیمم چون بندهٔ سلطانم
دل تا به رخت بستم از هستی خود رستم تصویر تو تا دیدم چون صورت بی جانم
ور نی چو گرفت آتش سوزد تر و خشکش را از سوز درون افتاد آتش به نیستانم
گفتم که نهان سازم راز دل خود از خلق از اشک روان پیداست آن آتش پنهانم
دوران به هلاک من سر پنجه ز کین بگشاد از لطف بگیرد دست گر خسرو دورانم
از یار و دیار آخر آزرده شدم بیدل زندان سکندر گشت چون ملک سلیمانم

***