دولت رندان بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




ای روی دلفريب تو اندر زمانه طاق خورشيد يا جمال ماه توست در محاق




گر قرص آفتاب قرينش مصوّر است نبود قرين روی تو هرگز در آفاق




هر جا كه مهر روی تو افروخت مشعلی حاجت به شمع نيست كه فروزند در اطاق




دوش آمدم خيال جمال تو در نظر صفها كشيده لشكر حسنش به اتفاق




در منظر گدای چو من چون تو پادشاه نشنيده هيچكس كه در آيد به طمطراق




رمزی بود جاه و جلال تو هشت خلد عطفی بود ز چتر جمال تو نه رواق




روزی دراز تر ز شب هجر بايدم تا حرف نهفته زنم از قصۀ فراق




بخت سياه برد ز بالينم آنكه بود روشن چو روز از مه رويش مرا وثاق




تا گشته روزگار نگرديده بر مراد تا بوده آسمان نسپرده ره وفاق




مردان به نو عروس جهان دل نبسته اند مردی اگر تو نيز مر او را بده طلاق




خوش دولتيست دولت رندانباده نوش خوش نعمتيست صحبت ياران بی نفاق




بیدل ز بخت خويش نخواهد جز اين دو چيز رطلي گران ز باده و ساقی سيم ساق


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۲۰ (UTC)