دل وحشی بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




گشته ای سخت به خونریزی عشاق دلیر وقت آن شد که به قتلم ننمایی تقصیر




ما نخواهیم به جز آنچه بما خواهد دوست نیست عاشق گرش از جور و جفا هست گریز




عقل را زهره نباشد که بدانسو گذرد عشق هر مملکتی را که نماید تسخیر




کیست عاشق که کند وصل جمال معشوق همه دانند که مدهوش ندارد تقریر




من ندانم که نه با لطف تو هستی دارم ذرّه خود چیست نتابد اگرش مهر منیر




تو مرا بنده نخواندی که چو من بسیاراست من ترا خواجه گزیدم که ترا نیست نظیر




دل وحشی که گرفتار غم عشق تو شد همچو آهوی ضعیف است که در پنجۀ شیر




خود به امید وفا بود گران جانی من ورنه از جور و جفای تو نیامد تقصیر




کرد در سنگ اثر خارۀ سخت تو نکرد نالـــــۀ صبحـــــدم بیدل و آه شــــبگیر




هر که بیند رخ نیکوی تو حیران ماند به مثالی که در ایوان شهنشه تصویر




تاجور فتحعلی شه را که باداش بقای در جهان تا که نشانی بود از تاج و سریر

بیدل







M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۰۲ (UTC)