دقیقی (گشتاسپ نامه)/چو ترکان بدیدند کار جاسپ رفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دقیقی (گشتاسپ نامه) (چو ترکان بدیدند کار جاسپ رفت) از دقیقی |
' |
چو ترکان بدیدند کار جاسپ رفت | همی آید از هر سوی تیغ تفت | |
همه سرکشانشان پیاده شدند | به پیش گو اسفندیار آمدند | |
کمانهای چاچی بینداختند | قبای نبردی برون آختند | |
به زاریش گفتند گر شهریار | دهد بندگان را به جان زینهار | |
به دین اندر آییم و خواهش کنیم | همه آذران را نیایش کنیم | |
ازیشان چو بشنید اسفندیار | به جان و به تن دادشان زینهار | |
بر آن لشکر فرخ آواز داد | گو نامبردار فرخ نژاد | |
که ای نامداران ایرانیان | بگردید زین لشکر چینیان | |
کنون کاین سپاه عدو گشت پست | ازین سهم و کشتن بدارید دست | |
که بس زاروارند و بیچارهوار | دهید این سگان را بجان زینهار | |
بدارید دست از گرفتن کنون | مبندید کس را مریزید خون | |
متازید و این کشتگان مسپرید | بگردید و این خستگان بشمرید | |
مگیریدشان بهر جان زریر | بر اسپان جنگی مپایید دیر | |
چو لشکر شنیدند آواز اوی | شدند از بر خستگان باز او (ی) | |
به لشکر گه خود فرود آمدند | به پیروز گشتن تبیره زدند | |
همه شب نخفتند ز آن خرمی | که پیروزیی بودشان رستمی | |
چو اندر شکست آن شب تیرهگون | به دشت و بیابان فرو خورد خون | |
کی نامور با سران سپاه | بیامد به دیدار آن رزمگاه | |
همی گرد آن کشتگان بربگشت | کرا دید بگریست و اندر گذشت | |
برادرش را دید کشته بزار | به آوردگاهی برافگنده خوار | |
چو او را چنان زار و کشته بدید | همه جامهی خسروی بر درید | |
فرود آمد از شولک خوبرنگ | به ریش خود اندر زده هر دو چنگ | |
همی گفت کای شاه گردان بلخ | همه زندگانی ما کرده تلخ | |
دریغا سوارا شها خسروا | نبرده دلیرا گزیده گوا | |
ستون منا پردهی کشورا | چراغ جهان افسر لشکرا | |
فرودآمد و برگرفتش ز خاک | به دست خودش روی بسترد پاک | |
به تابوت زرینش اندر نهاد | تو گفتی زریر از بنه خود نزاد | |
کیان زادگان و جوانان خویش | به تابوتها در نهادند پیش | |
بفرمود تا کشتگان بشمرند | کسی را که خستست بیرون برند | |
بگردید بر گرد آن رزمگاه | به کوه و بیابان و بر دشت و راه | |
از ایرانیان کشته بد سیهزار | از آن هفتصد سرکش و نامدار | |
هزار و چل از نامور خسته بود | که از پای پیلان بدر جسته بود | |
وزان دیگران کشته بد صدهزار | هزار و صد و شست و سه نامدار | |
ز خسته بدی سه هزار و دویست | برین جای برتا توانی مهایست |