دفتر شعر تشنه طوفان/شعر غم انگیز
آسمان | شعر غم انگیز از فریدون مشیری |
آسمان |
تشنه طوفان |
دو چشم خستهاش از اشك تر بود
ز روي دفترم چون ديده بر داشت
غمي روي نگاهش رنگ ميباخت
حديثي تلخ در آن يك نظر داشت
مرا حيران از اين نازكدلي كرد
مگر اين نغمهها در او اثر داشت؟
چرا دل را به خاكستر نشانيد؟
اگر از سوز پنهانش خبر داشت
نخستين بار خود آمد به سويم
كه شوقي در دل و شوري به سر داشت
سپردم دل به دست او چو ديدم
كه غير از دلبري چندين هنر داشت
دل زيباپرست من ز معشوق
تمناي نگاهي مختصر داشت
نگاهش آسماني بود و افسوس
كه در سينه دلي بيدادگر داشت!
پر پروانهاي را سوخت اين شمع
كه جانان را ز جان محبوبتر داشت
به پايش شاعري افتاد و جان داد
كه آفاق هنر را زير پر داشت
نميداند دل پر درد شاعر
چه آتشها به جان زين رهگذر داشت
ولي داند: «فريدون» تاج سر بود
اگر غير از محبت سيم و زر داشت!
مرا گويد مخوان شعر غم انگيز
كه حسرت عقده گردد در گلويم!
خدا را، با كه گويم كاين ستمگر
غمم را هم نميخواهد بگويم!