دریچـــۀ صبــح فخر شیرازی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۴۹ توسط M rastgar (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


مریـــز ســـاقی مجلـــس بجــــام بادۀ ناب کـــه ناگـــــوار بــود بــاده بــی رخ احباب




مســـاز مطـــرب این انجمـــن نوای سرود کــه عشــرتی نبــود در سمـــاع بی اصحاب




بــه محفلــی کــه منم ز ارغنون نالۀ من عجب بود که برآیــد خــروش چنگ و رباب




تمــام شب نگـــرانم که چون دریچۀ صبح شــود گشــوده در آیی چــو مهــر عــالمتاب




تمام روز به امیــد اینکــه شب چو رسـد بــرافکنــی چو مــه چــارده ز چهــره نقاب




خـوش آنزمان که بچینم گلی ز عارض تو ز اشک شــوق برافشــانم از دو دیده گلاب




قســم بجــان عزیــزش که رفته تا ز برم ز من برفتــه قرار و شکیب طاقت و تاب




ندانــم از چــه سبب پیشــۀ بیوفــایی کرد کسی که فصل وفا خوانده بود از هر باب




سپهـــر را بگــو ار با منت سـر یاریست چرا سرشــک نباری به حال من چو سحاب




مگــر ز خواب گـران بخت فخر شد بیدار که آمــدی تواش ای ماه مهـربان در خواب


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۰۷ (UTC)