خیال دوست بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




آن نه کاری با سر زلف نگارش با کسی در هر دو گیتی نیست کارش




آدمی نبود ز نوع دیگر است آن هر که اندر دل نباشد مهر یارش




میل گل گشت چمن هرگز ندارد هر که در آغوش باشد گلعذارش




خوابم از سر برد چشم نیمخوابش تابم از دل برد زلف تابدارش




آهوان کرد صید مردم از نگاهی میبرد دل آهوی مردم شکارش




گر بریزد خون مسکینی عجب نیست آنکه خونریزی بود دائم شعارش




شوقم افزون شد چو بوسیدم لبش را تشنگی افزود لعل آبدارش




هر دلی با زلف شبگیرش چو خو کرد تیره چون آن زلف آمد روزگارش




هر کسی با بی قراری همنشین شد رفت از دل طاقت و صبر و قرارش




بیدل از خلق جهان دارد کناری چون خیال دوست باشد در کنارش


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۱۵ (UTC)