خواجوی کرمانی (غزلیات)/گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی)
از خواجوی کرمانی
'


گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی گفتم منم غریبی از شهر آشنایی گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم بر آستانت دارم سر گدایی گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهایی گفتا جوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی گفتا بدلربایی ما را چگونه دیدی گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم به از ترنجی لیکن بدست نایی گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوایی گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند گفتم حدیث مستان سری بود خدایی