خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان) از خواجوی کرمانی |
' |
ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان | جان داده بر نرگس مست تو حکیمان | |
دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر | کوته نشود دست فقیران ز کریمان | |
گر دولت وصلت بزر و سیم برآید | کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان | |
باری اگرش شربت آبی نچشانند | راهی بمسافر بنمایند مقیمان | |
از هر چه فلک میدهدت بگذر و بگذار | عاقل متنفر بود از خوان لیمان | |
با چشم سقیمم دل پر خون بربودند | یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان | |
بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان | تا وقت سحر باز نشینند ندیمان | |
قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب | خون جگر جام به از مال یتیمان | |
از گفتهی خواجو شنوم رایحهی عشق | چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان |