خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای کرده مه را از تیره شب نقاب

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای کرده مه را از تیره شب نقاب)
از خواجوی کرمانی
'


ای کرده مه را از تیره شب نقاب در شب فکنده چین بر مه فکنده تاب
مشکست یا خطست یا شام شب نمای ماهست یا رخست یا صبح شب نقاب
با سرو قامتت شمشاد گو مروی با ماه طلعت خورشید گومتاب
ای برده آب من زان لعل آبدار وی بسته خواب من زان چشم نیم‌خواب
چون آتش رخت برد آبروی من زان آب آتشی برآتشم زن آب
زلف تو بر رخت شامست برسحر عشق تو در دلم گنجست درخراب
ای سرو سیمتن صبحست در فکن در جام آبگون آن آتش مذاب
خادم بسوز عود مطرب بساز چنگ بلبل بزن نوا ساقی بده شراب
صوفی چو صافی درد مغان بنوش خواجو چو عارفی روی از بتان متاب