خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای پسر دامن اهل قدم از دست مده

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای پسر دامن اهل قدم از دست مده)
از خواجوی کرمانی
'


ای پسر دامن اهل قدم از دست مده ورت از دست بر آید کرم از دست مده
چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد برو و همدم خود باش و دم از دست مده
در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده
شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن هجر را باش و سر کوی غم از دست مده
اگر از توبه و سالوس ندامت داری با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده
خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد کنج بتخانه و روی صنم از دست مده
چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست پشت پایی بزن و جام جم از دست مده
یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست از دوا روی بتاب و الم از دست مده
گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی خاک برسر کن و پای علم از دست مده
وگر از پای فتادی و نشد کارت راست آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده
چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو در طواف آی و حریم حرم از دست مده