خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم) از خواجوی کرمانی |
' |
ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم | یاقوت آبدار تو قوت روان چشم | |
خیل خیال خال تو بیند بعینه و | در هر طرف که روی کند دیدبان چشم | |
دور از توام ز دیده نماند نشان ولیک | برخاک درگه تو بماند نشان چشم | |
یکدم بیاد آن لب و دندان در نثار | خالی نشد ز گوهر و لعلم دکان چشم | |
روز سپید اگر نه بروی تو دیدهام | یا رب سیاه باد مرا خان و مان چشم | |
ای بس که ما بسوزن مژگان کشیدهایم | زنجیرههای جعد تو بر پرنیان چشم | |
چون میروی کجا نشود ملک دل خراب | ما را که رود میرود از ناودان چشم | |
پستان سیمگون تو با اشک لعل ما | آن نار سینه آمد و این ناردان چشم | |
خواجو نگر که رستهی پروین ز تاب مهر | هر صبح بیتو چون گسلد ز آسمان چشم |