خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سنبلهی زلف تو خرمن زده بر ماه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای سنبلهی زلف تو خرمن زده بر ماه) از خواجوی کرمانی |
' |
ای سنبلهی زلف تو خرمن زده بر ماه | وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه | |
خورشید جهانتاب تو از شب شده طالع | هندوی رسن باز تو بر مه زده خرگاه | |
افعی تو در حلقه و جادوی تو در خواب | خورشید تو در عقرب و پروین تو بر ماه | |
صورت نتوان بست چنین موی میانی | بر موی کمر بسته و مو تا بکمرگاه | |
ساقی به عقیق شکری میخوردم خون | مطرب به نوای سحر میزندم راه | |
در سلسلهی زلف رسن تاب تو پیچم | باشد که دل خسته برون آورم از چاه | |
همچون دل من هست پریشان و گرفتار | در شست سر زلف گره گیر تو پنجاه | |
آئینه رخسار تو زنگار برآورد | از بسکه برآمد ز دل سوختگان آه | |
خواجو نبرد ره به سراپردهی وصلت | درویش کجا خیمه زند در حرم شاه |