خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن) از خواجوی کرمانی |
' |
ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن | راستی را چون قدت سروی ندیدم در چمن | |
زنگیان سودایی آن هندوان دل سیاه | و آهوان نخجیر آن ترکان مست تیغ زن | |
رویت از زلف سیه چون روز روشن در طلوع | جسمت اندر پیرهن چون جان شیرین در بدن | |
تا برفت از چشمم آن یاقوت گوهر پاش تو | میرود آب فرات از چشم دریا بارمن | |
بسکه برتن پیرهن کردم قبا از درد عشق | شد تنم مانندیک تار قصب در پیرهن | |
گر صبا بوئی ز گیسویت بترکستان برد | مشک اذفر خون شود در ناف آهوی ختن | |
صبحدم در صحن بستان گر براندازی نقاب | پیش روی چون گلت بر لاله خندد نسترن | |
تاگرفتار سر زلف سیاهت گشتهام | گشتهام مانند یک مو وندران مو صد شکن | |
گر نسیم سنبلت برخاک خواجو بگذرد | همچو گل بر تن ز بیخویشی بدراند کفن |