خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان) از خواجوی کرمانی |
' |
ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان | در بند کمند تو دل حلقه گشایان | |
وی برده بدندان سر انگشت تحیر | ز آئینه رخسار تو آئینه زدایان | |
همچون مه نو گشتهام از مهر تو در شهر | انگشت نما گشتهی انگشت نمایان | |
عمرم بنهایت رسد و دور بخر | لیکن نرسد قصه عشق تو بپایان | |
این نکهت مشکین نفس باد بهشتست | یا بوی تو یا لخلخهی غالیه سایان | |
با سرو قدان مجلس خلوت نتوان ساخت | تا کم نشود مشغلهی بی سر و پایان | |
محمول سبکروح که در خواب گرانست | او را چه غم از ولولهی هرزه درایان | |
باید که برآید چو برآید نفس صبح | از پردهسرا زمزمهی پردهسرایان | |
منزلگه خواجو و سر کوی تو هیهات | در بزم سلاطین که دهد راه گدایان |