خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای روانم بلب لعل تو آورده پناه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای روانم بلب لعل تو آورده پناه) از خواجوی کرمانی |
' |
ای روانم بلب لعل تو آورده پناه | دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه | |
از سر کوی تو هر گه که کنم عزم رحیل | خون چشمم بدود گرم و بگیرد سر راه | |
چون قلم قصهی سودای تو آرد بزبان | روی دفتر کند از دیده پر از خون سیاه | |
بسکه چون صبح در آفاق زنم آتش دل | نتواند که برآید شه سیاره پگاه | |
میکشم بار غم فرقت یاران قدیم | میشود پشت من خسته از آنروی دو تاه | |
محرمی کو که بود همسخنم جز خامه | مونسی کو که شود همنفسم الا آه | |
گر نسیم سحری بنده نوازی نکند | نکند هیچکس از یار و دیارم آگاه | |
چشم خونبارم اگر کوه گران پیش آید | بر سرآب روان افکندش همچون کاه | |
بگذرد هر نفس آن عمر گرامی از من | وز تکبر نکند در من بیچاره نگاه | |
آب چشمت که ازو کوه بماند خواجو | روز رحلت نتوان رفت برون جز به شناه | |
فرض عینست که سازی اگرت دست دهد | سرمهی دیدهی مقصود ز خاک در شاه |