خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز) از خواجوی کرمانی |
' |
ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز | خاک پایت همچو آب چشمهی حیوان عزیز | |
عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست | در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز | |
یک زمان آخر چو مهمان توام خوارم مکن | زانکه باشد پیش ارباب کرم مهمان عزیز | |
خستگان زندهدل دانند قدر درد عشق | پیش صاحب درد باشد دارو و درمان عزیز | |
گر من بیچاره نزدیک تو خوارم چاه نیست | دور نبود گر ندارد بنده را سلطان عزیز | |
آب چشم و رنگ روی ما ندارد قیمتی | زانکه نبود گوهر اندر بحر و زر در کان عزیز | |
زلف کافر کیش او ایمان من بر باد داد | ای عزیزان پیش کافر کی بود ایمان عزیز | |
گر ترا خواجو نباشد آبروئی در جهان | عیب نبود زانکه نبود گنج در ویران عزیز | |
بر سر میدان عشقش جهان برافشان مردوار | قلب دشمن نشکند آنرا که باشد جان عزیز |