خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری) از خواجوی کرمانی |
' |
ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری | نافهی مشک تتار از سر زلفت تاری | |
خط مشکین تو از غالیه بر صفحهی ماه | گرد آن نقطهی موهوم کشد پرگاری | |
بر گل عارضت آن خال سیاه افتادست | همچو زنگی بچهئی بر طرف گلزاری | |
گر کسی برخورد از لعل لبت اولی من | ور دل از دست رود در سر زلفت باری | |
کار زلف سیهت گر بدلم در بندست | سهل باشد اگرش زین بگشاید کاری | |
دلم آن طره هندو بسیه کاری برد | چون فتادم من بیدل به چنان طراری | |
نرگس مست تو گر باده چنین پیماید | نیست ممکن که ز مجلس برود هشیاری | |
گرهی از شکن زلف چلیپا بگشای | تا بهر موی ببندم پس ازین زناری | |
ظاهر آنست که ضایع گذرد عمر عزیز | مگر آن دم که برآری نفسی با یاری | |
میل خاطر بگلستان نکشد خواجو را | اگرش دست دهد طلعت گلرخساری |