خواجوی کرمانی (غزلیات)/این چنین صورت گر از آب و گلست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (این چنین صورت گر از آب و گلست) از خواجوی کرمانی |
' |
این چنین صورت گر از آب و گلست | چون بمعنی بنگری جان و دلست | |
نرگسش خونخوارهئی بس دلرباست | سنبلش شوریدهئی بس پر دلست | |
هندوی زلفش سیه کاری قویست | زنگی خالش سیاهی مقبلست | |
هر چه گفتم جز ثنایش ضایعست | هر چه جستم جز رضایش باطلست | |
تا برفت از چشم من بیرون نرفت | زانکه برآن روانش منزلست | |
خاطرم با یار ودل با کاروان | دیده بر راه و نظر بر محملست | |
دل کجا آرام گیرد در برم | چون مرا آرام دل مستعجلست | |
میروم افتان و خیزان در پیش | گر چه ز آب دیده پایم درگلست | |
من میان بحر بی پایان غریق | آنکه عیبم میکند برساحلست | |
دوستان گویند خواجو صبر کن | چون کنم کز جان صبوری مشکلست |