خواجوی کرمانی (غزلیات)/اگر سرم برود در سر وفای شما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (اگر سرم برود در سر وفای شما) از خواجوی کرمانی |
' |
اگر سرم برود در سر وفای شما | ز سر برون نرود هرگزم هوای شما | |
بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم | هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما | |
چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد | کند نزول بخاک در سرای شما | |
در آن زمان که روند از قفای تابوتم | بود مرا دل سرگشته در قفای شما | |
شوم نشانهی تیر قضا بدان اومید | که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما | |
کرا بجای شما در جهان توانم دید | چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما | |
ز بندگی شما صد هزارم آزادیست | که سلطنت کند آنکو بود گدای شما | |
گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب | که هست روز و شب اوراد من دعای شما | |
کجا سزای شما خدمتی توانم کرد | جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما | |
غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه | هر آن غریب که گشستست آشنای شما | |
اگر بغیر شما میکند نظر خواجو | چو آب می شودش دیده از حیای شما |