خواجوی کرمانی (غزلیات)/از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم) از خواجوی کرمانی |
' |
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم | بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم | |
چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم | باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم | |
جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن | گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم | |
ز آنروی که از روی نگارین تو دوریم | رخسار زر اندوده به خونابه نگاریم | |
دیوانه آن غمزهی عاشق کش مستیم | آشفتهی آن سلسلهی غالیه باریم | |
با طلعت زیبای تو در باغ بهشتیم | با بوی خوشت همنفس باد بهاریم | |
از باده نوشین لبت مست و خرابیم | وز نرگس مخمور تو در عین خماریم | |
هم در تو اگر زانکه ز دست تو گریزیم | هم با تو اگر زانکه پیام تو گزاریم | |
چون فاش شد این لحظه ز ما سر انا الحق | فتوی بده ای خواجه که مستوجب داریم | |
آنرا غم دارست که دور از رخ یارست | ما را چه غم از دار که رخ در رخ یاریم | |
دی لعل روان بخش تو میگفت که خواجو | خوش باش که ما رنج تو ضایع نگذاریم |