خواجوی کرمانی (غزلیات)/ابر نیسان باغ را در للی لالا گرفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ابر نیسان باغ را در للی لالا گرفت) از خواجوی کرمانی |
' |
ابر نیسان باغ را در للی لالا گرفت | باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت | |
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد | بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت | |
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ | از صوامع رخت بربست و ره صحرا گرفت | |
ابر را بنگر که لاف در فشانی میزند | بسکه از چشمم بدامن للی لالا گرفت | |
در دلم خون جگر جایش بغایت تنگ بود | از ره چشمم برون جست و ره دریا گرفت | |
ایکه پیش قامتت آید صنوبر در نماز | راستی را کار بالایت قوی بالا گرفت | |
چون سواد زلف شبرنگ تو آوردم بیاد | از سرم تا پای چون شمع آتش سودا گرفت | |
منکه از کافر شدن ترسی ندارم لاجرم | ممنم کافر شمرد و کافرم ترسا گرفت | |
چشم خواجو بین که گوید هردم از دریا دلی | کای بسا گوهر که باید ابر را از ما گرفت |