خواجوی کرمانی (غزلیات)/آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد) از خواجوی کرمانی |
' |
آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد | چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد | |
نافهی مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا | ای بسا چین که در آن طره مشگین دارد | |
دل غمگین مرا گر چه بتاراج ببرد | شادمانم که وطن در دل غمگین دارد | |
عجب از چشم کماندار تو دارم که مقیم | مست خفتست و کمان برسر بالین دارد | |
ای خوشا آهوی چشمت که بهر گوشه که هست | خوابگه برطرف لاله و نسرین دارد | |
مرغ دل کز سر زلفت نشکیبد نفسی | باز گوئی هوس چنگل شاهین دارد | |
گر چه فرهاد به تلخی ز جهان رفت ولیک | همچنان شور شکرخندهی شیرین دارد | |
دل گمگشته ز چشم تو طلب میکردم | کرد اشارت بسر زلف سیه کاین دارد | |
خواجو از چشمهی نوشت چو حکایت گوید | همه گویند سخن بین که چه شیرین دارد |