خواجوی کرمانی (غزلیات)/آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست)
از خواجوی کرمانی
'


آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست یا ماه شب چارده بر روی زمینست
در ابر سیه شعشه‌ی بدر منیرست یا در شکن کاکل او نور جبینست
آن ماه تمامست که برگوشه بامست یا شاه سپهرست که بر چرخ برینست
گویند که زیباست بغایت مه نخشب لیکن نتوان گفت که زیباتر از اینست
آن لعل گهر پوش مگر چشمه‌ی نوشست یا درج عقیقست که بر در ثمینست
هر چند نمک چون شکرت شور جهانیست لیکن لب لعلت نمکی بس شکرینست
این نکهت مشکین نفس باد بهارست یا چین سر زلف تو یا نافه‌ی چینست
بالای بلندت که ازو کارتو بالاست بالاش نگویم که بلای دل و دینست
خواجو اگرش تیغ زنی روی نپیچد زیرا که تو سلطانی و او ملک یمینست