خواجوی کرمانی (غزلیات)/آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش) از خواجوی کرمانی |
' |
آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش | بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش | |
راستی را که شنیدست بدینسان سروی | که دمد سنبل سیراب ز برگ سنمش | |
هرکه در چین سر زلف بتان آویزد | آستین پر شود از نافهی مشک ختنش | |
گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم | بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش | |
هر غریبی که مقیم در مه رویان شد | تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش | |
کشتهی عشق چو از خاک لحد برخیزد | چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش | |
من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی | شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش | |
دوش خواجو سخنی از لب لعلت میگفت | بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش |