خرابۀ دل بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




بدین دو روزۀ دنیای دون مشو مغرور که چون تو یاد بسی دارد سنین و شهور




گرفتم اینکه چو روئین تنی به بُرز و به بال گرفتم اینکه تهمتن شدی به قوّت و زور




نه پارۀ تن روئین تنست طعمۀ مار نه کاسۀ سر رستم که گشت خانۀ مور




نه خاک جاده بود خاک پیکر قیصر نه کاس باده بود کاسۀ سر فغفور




خدا خواست مقام تو تنگنای لحد نه عاقبت بود خوابگاه حفرۀ گور




نه یاوران تو دور از تو اند در شب قبر نه کرده های تو یار تو اند به روز نشور




مباش همچو دهل خود ستای و هرزه درای نه خیره سر چو نی و خشک مغز چون طنبور




به مال و جاه مکن تکیه کین دو خصم تو اند به خصم تکیه نمودن بود ز دانش دور




هوای قصر زر اندود در سرت تا چند که حد میروی تو و برپا ز بهر غیر قصور




هزار مرتبه بهتر ز کاخ سلطانست خرابۀ دل مسکینی ار کنی معمور




کلام بیدل شوریده بسکه شیرینست عجب نباشد اگر افکند به عالم شور





M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۰۴ (UTC)