خاقانی (قطعات)/جهان را آه آه از دل برآمد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (قطعات) (جهان را آه آه از دل برآمد)
از خاقانی
'


جهان را آه آه از دل برآمد چو عزالدین بوعمران فروشد
برآمد هر شب افغان از دل طور چو روز موسی عمران فروشد
منصب تدریس خون گوید از آنک فر عز الدین بوعمران نماند
شاید ار هر سامری گاوی کند کب و جاه موسی عمران نماند
دل در طلبت چو بند گردد ترسم که سخن بلند گردد
جانا به خدا توان رسیدن زلف تو اگر کمند گردد