خاقانی (قصاید)/جبههی زرین نمود چهرهی صبح از نقاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قصاید) (جبههی زرین نمود چهرهی صبح از نقاب) از خاقانی |
' |
جبههی زرین نمود چهرهی صبح از نقاب | خندهی شب گشت صبح خندهی صبح آفتاب | |
غمزهی اختر ببست خندهی رخسار صبح | سرمهی گیتی بشست گریهی چشم سحاب | |
صبح چو پشت پلنگ کرد هوا را دو رنگ | ماه چو شاخ گوزن روی نمود از حجاب | |
دهره برانداخت صبح، زهره برافکند شب | پیکر آفاق گشت غرقهی صفاری ناب | |
مائده سالار صبح نزل سحرگه فکند | از پی جلاب خاص ریخت ز ژاله گلاب | |
صبح نشینان چو شمع ریخته اشک طرب | اشک فشرده قدح شمع گشاده شراب | |
پنجهی ساقی گرفت مرغ صراحی به دام | ز آتش صبح اوفتاد دانهی دلها به تاب | |
صبح همه جان چو می، می همه صفوت چو روح | جرعه شده خاک بوس خاک ز جرعه خراب | |
چون ترنجی به صبح ساخته نارنج زر | از پی دست ملک، مالک رق و رقاب | |
صبح سپهر جلال، خسرو موسی سخن | موسی خضر اعتقاد خضر سکندر جناب |