خاقانی (قصاید)/تا دل من دل به قناعت نهاد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (قصاید) (تا دل من دل به قناعت نهاد)
از خاقانی
'


تا دل من دل به قناعت نهاد ملک جهان را به جهان بازداد
دفتر آز از بر من برگرفت مصحف عزلت عوض آن نهاد
خسرو خرسندی من در ربود تاج کیانی ز سر کیقباد
نیز فریبم ندهد طمع و جمع نیز حجابم نشود بود و بار
تا چه کند مرد خردمند، آز تا چه کند باشه‌ی چالاک، باد
این همه هست و سبکی عمر من رفت و مرا تجربه‌ها اوفتاد
کافرم ار ز آدمیان دیده‌ام هیچ کسی مردم و مردم نهاد
این نکت از خاطر خاقانی است شو گهری دان که ز خورشید زاد