خاقانی (غزلیات)/کار عشق از وصل و هجران درگذشت
' | خاقانی (غزلیات) (کار عشق از وصل و هجران درگذشت) از خاقانی |
' |
کار عشق از وصل و هجران درگذشت درد ما از دست درمان درگذشت کار، صعب آمد به همت برفزود گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت در زمانه کار کار عشق توست از سر این کار نتواند درگذشت کی رسم در تو که رخش وصل تو از زمانه بیست میدان درگذشت فتنهی عشق تو پردازد جهان خاصه میداند که سلطان درگذشت جوی خون دامان خاقانی گرفت دامنش چه، کز گریبان درگذشت