خاقانی (غزلیات)/کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی) از خاقانی |
' |
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی | ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی | |
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم | و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی | |
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم | زیرا که همچو آتش، یکسر همه زبانی | |
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم | وز من جفا نیاید، دانم که نیک دانی | |
از خون من فرستی هردم نوالهی هجر | یک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی | |
هستم بر آنکه خود را بیتو ز خود برآرم | هرچند میسگالم تو نیز هم برآنی | |
خاقانی این جفاها از تو عجب ندارد | کاخر نه در جهانی، پروردهی جهانی |