خاقانی (غزلیات)/چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت) از خاقانی |
' |
چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت | چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت | |
بپویم بو که در گنجم به کویت | بجویم بو که دریابم جمالت | |
کمالت عاجزم کرد و عجب نیست | که تو هم عاجزی اندر کمالت | |
شبم روشن شده است و من ز خوبی | ندانم بدر خوانم یا هلالت | |
مرا پرسی که دل داری؟ چه گویم | که بس مشکل فتاده است این سالت | |
خیالت دوش حالم دید گفتا | که دور از حال من زار است حالت | |
ز خاقانی خیالی ماند و آن نیز | مماناد ار بماند بیخیالت |