خاقانی (غزلیات)/پرده‌ی نو ساخت عشق، زخمه‌ی نو در فزود

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (غزلیات) (پرده‌ی نو ساخت عشق، زخمه‌ی نو در فزود)
از خاقانی
'


پرده‌ی نو ساخت عشق، زخمه‌ی نو در فزود کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود
لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود
دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود
ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید اشک ز چشمم گشاد مایه‌ی اشک است دود
عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود
کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود
چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید فتنه‌ی خاقانی است این دل کور کبود