خاقانی (غزلیات)/هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (هر که به سودای چون تو یار بپرداخت) از خاقانی |
' |
هر که به سودای چون تو یار بپرداخت | همتش از بند روزگار بپرداخت | |
در غم تو سخت مشکل است صبوری | خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت | |
عشق تو در مرغزار عقل زد آتش | از تر و از خشک مرغزار بپرداخت | |
لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس | کیسه بجای یکی هزار بپرداخت | |
هجر تو افتاد در خزانهی عمرم | اولش از نقد اختیار بپرداخت | |
خاطر خاقانی از برای وصالت | گوشهی دل را به انتظار پرداخت |