خاقانی (غزلیات)/ما پیشکش تو جان فرستیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (ما پیشکش تو جان فرستیم) از خاقانی |
' |
ما پیشکش تو جان فرستیم | ور دست رسد جهان فرستیم | |
جان خود چه سگ و جهان چه خاک است | تا بر درت این و آن فرستیم | |
یک وام لبت نداده باشیم | آنگه که هزار جان فرستیم | |
در قیمت لعل تو چه ارزد | ما ارچه هزار کان فرستیم | |
دندان مزد سگان کویت | بپذیری اگر روان فرستیم | |
این لاشهی تن کشیده در جل | بر آخور پاسبان فرستیم | |
بس عذر کز آخور تو خواهیم | گر ابلق آسمان فرستیم | |
قصه به تو هر نفس نویسیم | قاصد به تو هر زمان فرستیم | |
دیده هم از آن توست بگذار | تا مرغ به آشیان فرستیم | |
خاقانی را هزار گنج است | یک یک به تو رایگان فرستیم |