خاقانی (غزلیات)/صد یک حسن تو نوبهار ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (صد یک حسن تو نوبهار ندارد) از خاقانی |
' |
صد یک حسن تو نوبهار ندارد | طاقت جور تو روزگار ندارد | |
عشق تو گر برقرار کار بماند | کار جهان تا ابد قرار ندارد | |
تیغ جفا در نیام کن که زمانه | مرد نبرد چو تو سوار ندارد | |
بر تو مرا اختیار نیست که شرط است | کانکه تو را دارد اختیار ندارد | |
از تو نشاید گریخت خاصه در این دور | مردم آزاده زینهار ندارد | |
آنکه غم عشق توست ناگزرانش | عذر چه آرد که غمگسار ندارد | |
خوی تو دانم حدیث بوسه نگویم | مار گزیده قوام مار ندارد | |
ای دل خاقانی از سلامت بس کن | عشق و سلامت بهم شمار ندارد |