خاقانی (غزلیات)/ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (ز من گسستی و با دیگران بپیوستی) از خاقانی |
' |
ز من گسستی و با دیگران بپیوستی | مرا درست شد اکنون که عهد بشکستی | |
به یاد مصطبه برخاستی معربدوار | بر آتشم بنشاندی و دور بنشستی | |
مرا به نیم کرشمه بکشتی ای کافر | فغان ز کفر تو و آه ازین سبکدستی | |
به مهر فاخته زان پس که روی بنمودی | گریز جستی و از دام من برون جستی | |
برای مهر تو جان بر میان همی بستم | چرا به کینهی جانم میان فرو بستی | |
خبر نداری کز بس کرانه جوئی و کبر | میان جانم بیرحموار بگسستی | |
مرا طفیل کسان مرهمی همی دادی | کنون ز دادن آن قدر نیز وارستی | |
بسا طویلهی گوهر که چشم من بگسست | چو در طویلهی بد گوهران بپیوستی | |
ستم بد این که تو کردی به جان خاقانی | ستمگری مپسند، ای خدای چون هستی |