حافظ (غزلیات)/کنون که بر کف گل جام باده صاف است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (کنون که بر کف گل جام باده صاف است) از حافظ |
' |
کنون که بر کفِ گُل جام بادهی صاف است | به صد هزار زبانْ بلبلش در اوصاف است | |
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر | چه وقت مدرسه و بحث کَشف کشّاف است؟ | |
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد | که مِی حرام ولی بِهْ ز مال اُوقاف است! | |
به دُرد و صاف تو را حکم نیست؛ خوش درکش! | که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است | |
بِبُر ز خَلق و چو عنقا قیاس کار بگیر | که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است | |
حدیث مدعیان و خیال همکاران | همان حکایت زردوز و بوریاباف است | |
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ | نگاه دار که قَلّاب شهر صراف است |