حافظ (غزلیات)/تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج) از حافظ |
' |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج | سزد اگر همه دلبران دهندت باج | |
دو چشم شوخ تو برهم زده ختا و حبش | به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج | |
بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز | سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج | |
دهان شهد تو داده رواج آب خضر | لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج | |
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت | که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج | |
چرا همیشکنی، جان من، ز سنگ دلی | دل ضعیفْ که باشد به نازکی چو زجاج؟ | |
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است | قد تو سرو و میان موی و بر به هیات عاج | |
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی | کمینه ذره خاک در تو بودی کاج |