حافظ (غزلیات)/بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۲۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (بیا که قصر امل سخت سست بنیادست)
از حافظ
'


بیا! که قصر اَمَل سخت سُست بنیادست بیار باده! که بُنیاد عمر بر بادست غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست؟ که: «ای بلندنظر! شاهباز سِدره نشین، نشیمن تو، نه این کنج محنت آبادست تو را ز کُنگره‌ی عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست...» نصیحتی کنمت، یاد گیر و در عمل آر که این حدیث ز پیر طریقتم یادست غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفه‌ی عشقم ز رهروی یادست رضا به داده بده، وز جبین گره بُگشای که بر من و تو دَرِ اختیار نَگْشادست مجو درستیِ عهد از جهانِ سستِ نَهاد که این عَجوزْ عروسِ هزار‌دامادست نشان عهد و وفا نیست در تَبَسُّم گل بِنال بلبل بی‌دل، که جای فریادست! حسد چه می‌بری ای سست‌ نظم بر حافظ؟ قبولِ خاطر و لطفِ سخن، خدادادست!