حافظ (غزلیات)/برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست) از حافظ |
' |
برو به کار خود ای واعظ! این چه فریادست؟ | مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟ | |
میان او که خدا آفریدهاست از هیچ | دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست | |
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای | نصیحت همه عالم به گوشِ من باد است | |
گدای کوی تو از هشت خُلدْ مستغنیست | اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست | |
اگر چه مستیِ عشقم خراب کرد ولی | اساس هستی من زآن خرابْ آبادست | |
دلا منال ز بیداد و جور یار، که یار | تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست | |
برو فَسانه مخوان و فُسون مدم حافظ! | کز این فسانه و افسون مرا بَسی یادست |