جور به اندازه فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


دل کند یار طلب، یار وفادار کجاست میگریزد ز جفا ،غیر جفاکار کجاست




تلخ کامم ز جفای فلک و جور رقیب شربتی زان لب شیرین شکربار کجاست




یوسفی دارم خواهم نفروشم ارزان باز گوئید عزیزان که خریدار کجاست




یار در جلوه و صاحب نظران در طلبش هست دیدار اگر، بینش دیدار کجاست




ایکه گفتی بجهان یار وفاداری هست باز بنما بمن آن یار وفادار کجاست




خاطر آزرده شد از خدمت این خار و خسم اندرین باغ خدا را گل بی خار کجاست




خانۀ دل که ز غمخواری او بود آباد کرد ویران فلکش آن مه غمخوار کجاست




جانم از هجر رسیده است بلب جانان کو دلم از درد به تنگ آمده دلدار کجاست




ناله ای میرسدم هر نفس از سینه بگوش یارب این طایر مجروح گرفتار کجاست




کاش میکرد فلک جور به اندازهبما خاطر فخر کجا طاقت این بار کجاست


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۲۹ (UTC)