جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار)/پور عمران به دلی غرقهی نور
' | جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار) (پور عمران به دلی غرقهی نور) از جامی |
' |
پور عمران به دلی غرقهی نور میشد از بهر مناجات به طور دید در راه سر دوران را قائد لشکر مهجوران را گفت کز سجدهی آدم ز چه روی تافتی روی رضا؟ راست بگوی! گفت: «عاشق که بود کاملسیر پیش جانان نبرد سجده به غیر» گفت موسی که: «به فرمودهی دوست سرنهد، هر که به جان بندهی اوست» گفت: «مقصود از آن گفت و شنود امتحان بود محب را، نه سجود!» گفت موسی که: «اگر حال این است، لعن و طعن تو چراش آیین است؟ بر تو چون از غضب سلطانی شد لباس ملکی، شیطانی؟» گفت کاین هر دو صفت عاریتاند مانده از ذات ملک ناحیتاند گر بیاید صد ازین یا برود، حال ذاتم متغیر نشود ذات من بر صفت خویشتن است عشق او لازمهی ذات من است تاکنون عشق من آمیخته بود در غرضهای من آویخته بود داشت بخت سیه و روز سفید، هر دمام دستخوش بیم و امید این دم از کشمکش آن رستم پس زانوی وفا بنشستم لطف و قهرم همه یکرنگ شدهست کوه و کاهم همه همسنگ شدهست عشق شست از دل من نقش هوس عشق با عشق همی بازم و بس!