جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار)/شحنهای گفت که عیاری را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار) (شحنهای گفت که عیاری را) از جامی |
' |
شحنهای گفت که عیاری را | مانده در حبس گرفتاری را، | |
بند بر پای، برون آوردند | بر سر جمع، سیاست کردند | |
شد ز بس چوب، چو انگشت سیاه | لیک بر نمد از او شعلهی آه | |
رخت از آن ورطه چو آورد برون | پیش یاران ز دهان کرد برون، | |
درم سیم، به چندین پاره | بلکه ماهی شده چند استاره | |
محرمی کرد سالش کاین چیست؟ | بدر کامل شده چون پروین چیست؟ | |
گفت جا داشت در آن محفل بیم | زیر دندان من این درهم سیم | |
در صف جمع مهی حاضر بود | که بدو چشم دلم ناظر بود | |
پیش وی با همه بیباکی خویش | شرمم آمد ز جزع ناکی خویش | |
اندر آن واقعه خندان خندان | بس که در صبر فشردم دندان، | |
زیر دندان درمم جوجو شد | سکهی درهم صبرم نو شد | |
صبر اگر چند که زهر آیین است | عاقبت همچو شکر شیرین است | |
مکن از تلخی آن زهر خروش | کخر کار شود چشمهی نوش |