جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار)/زاغی از آنجا که فراغی گزید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار) (زاغی از آنجا که فراغی گزید) از جامی |
' |
زاغی از آنجا که فراغی گزید | رخت خود از باغ به راغی کشید | |
زنگ زدود آینهی باغ را | خال سیه گشت رخ راغ را | |
دید یکی عرصه به دامان کوه | عرضهده مخزن پنهان کوه | |
سبزه و لاله چو لب مهوشان | داده ز فیروزه و لعلش نشان | |
نادره کبکی به جمال تمام | شاهد آن روضهی فیروزهفام | |
فاختهگون جامه به بر کرده تنگ | دوخته بر سدره سجاف دورنگ | |
تیهو و دراج بدو عشقباز | بر همه از گردن و سر سرفراز | |
پایچهها برزده تا ساق پای | کرده ز چستی به سر کوه جای | |
بر سر هر سنگ زده قهقهه | پی سپرش هم ره و هم بیرهه | |
تیزرو و تیزدو و تیزگام | خوشروش و خوشپرش و خوشخرام | |
هم حرکاتش متناسب به هم | هم خطواتش متقارب به هم | |
زاغ چو دید آن ره و رفتار را | و آن روش و جنبش هموار را | |
با دلی از دور گرفتار او | رفت به شاگردی رفتار او | |
باز کشید از روش خویش پای | در پی او کرد به تقلید جای | |
بر قدم او قدمی میکشید | وز قلم او رقمی میکشید | |
در پیاش القصه در آن مرغزار | رفت براین قاعده روزی سه چار | |
عاقبت از خامی خود سوخته | رهروی کبک نیاموخته | |
کرد فرامش ره و رفتار خویش | ماند غرامتزده از کار خویش |