جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار)/بود یکی شاه که در ملک و مال
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار) (بود یکی شاه که در ملک و مال) از جامی |
' |
بود یکی شاه که در ملک و مال | عهد وزیری چو رسیدی به سال | |
دست قلمساش جدا ساختی | چون قلم از بند برانداختی | |
هر که گرفتی ز هوا دست او | پایهی اقبال شدی پست او | |
دست وزارت به وی آراستی | جان حسود از حسدش کاستی | |
روزی ازین قاعدهی ناپسند | ساخت جدا دست وزیری ز بند | |
دست بریده به هوا برفکند | تاش بگیرند، صلا در فکند | |
چشم خرد کرد فراز آن وزیر | دست دگر کرد دراز آن وزیر | |
دست خود از بیخردی خود گرفت | بهر وزارت ره مسند گرفت | |
تجربه نگرفت ز دست نخست | دست خود از دست دگر نیز شست | |
جامی از آن پیش که دست اجل | دست تو کوتاه کند از عمل | |
دست امل از همه کوتاه کن | در صف کوتهاملان راه کن |