جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار)/بسته به صد مهر بر اطراف شط
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار) (بسته به صد مهر بر اطراف شط) از جامی |
' |
بسته به صد مهر بر اطراف شط | عقد محبت کشفی با دو بط | |
شد به فراغت ز غم روزگار | قاعدهی صحبتشان استوار | |
روزی از آنجا که فلک راست خوی | گشت ز بیمهریشان کینهجوی | |
طبع بطان از لب دریا گرفت | رای سفر در دلشان جان گرفت | |
کرد کشف ناله که :«ای همدمان! | وز الم فرقت من بیغمان! | |
خو به کرمهای شما کردهام | قوت ز غمهای شما خوردهام | |
گرچه مرا پشت چو سنگ است سخت | دارم ازین بار، دلی لخت لخت | |
نی به شما قوت همپاییام | نی ز شما طاقت تنهاییام» | |
بود ز بیشه به لب آبگیر | چوبکی افتاده چو یک چوبه تیر | |
یک بط از آن چوب یکی سرگرفت | و آن بط دیگر، سر دیگر گرفت | |
برد کشف نیز به آنجا دهان | سخت به دندان بگرفتش میان | |
میل سفر کرد به میل بطان | مرغ هوا گشت طفیل بطان | |
چون سوی خشکی سفر افتادشان، | بر سر جمعی گذر افتادشان | |
بانگ بر آمد ز همه کای شگفت! | یک کشف اینک به دو بط گشته جفت! | |
بانگ چو بشنید کشف لب گشاد | گفت که: «حاسد به جهان کور باد!» | |
زو لب خود بود گشادن همان | ز اوج هوا زیر فتادن همان | |
ز آن دم بیهوده که ناگاه زد | بر خود و بر دولت خود راه زد | |
جامی ازین گفتن بیهوده چند؟ | زیرکی ای ورز و لب خود ببند! | |
تا که درین دایرهی هولناک | از سر افلاک نیفتی به خاک |